Saturday, September 20, 2008

دخترك خوب من

دختر كوچولوي خوب من
فكر ميكردم وقتي بدنيا ميايي مستقل هستي البته ميدونستم به من احتياج داري ولي فكرشو نمي كردم كه بدون من نتوني زندگي كني. فقط تو بغل من آروم ميگيري. فقط با شير منه كه سير ميشي. فقط در كنار منه كه راحت ميخوابي
وقتي ميخوابي دلم برات تنگ ميشه و ميشينم و نگاهت ميكنم كه چقدر مظلوم و بيدفاع خوابيدي و از اطرافت خبر نداري و ميدوني كه من مواظبت هستم
دختر خوبي هستي و اذيتم نميكني. سر ساعت پاميشي و شير ميخوري و بازم ميخوابي. مگر اينكه دل درد داشته باشي كه گريه كني و بيقرار باشي. تا حالا دو بار پيش دكترت رفتيم و گفته كه همه چيز مرتبه و سالم هستي. اميدوارم هميشه سالم و سلامت باشي و ما هم بتونيم مامان و باباي خوبي برات باشيم
دوستت داريم و مراقبت هستيم و تمام سعي مان را براي خوشبختي تو ميكنيم عزيزم
.

No comments: