Sunday, January 22, 2012
Thursday, January 12, 2012
گفتگو
مامان: بیا شربت سرما خوردگی تو بخور
پانته آ: نمیتونم کارای مهمی دارم که باید انجام بدم و وقت ندارم
مامان: منم به بابا میگم که برات جایزه نخره
پانته آ: اشکال نداره. من وقتی بزرگ شدم و بابا کوچیک شد و شربتشو نخورد منم براش جایزه نمیخرم
مامان:شیر میخوری؟
پانته آ: نه . احساس میکنم بوی قهوه میاد برام قهوه بریز
مامان:بیا غذا بخوریم
پانته آ: ممنون مامان. وقتی من بزرگ شدم بعد من غذا درست می کنم و شما میای میخوری
مامان: چرا داری گریه می کنی؟
پانته آ: گریه نمیکنم که . فقط اشک دارم
.
پانته آ: نمیتونم کارای مهمی دارم که باید انجام بدم و وقت ندارم
مامان: منم به بابا میگم که برات جایزه نخره
پانته آ: اشکال نداره. من وقتی بزرگ شدم و بابا کوچیک شد و شربتشو نخورد منم براش جایزه نمیخرم
مامان:شیر میخوری؟
پانته آ: نه . احساس میکنم بوی قهوه میاد برام قهوه بریز
مامان:بیا غذا بخوریم
پانته آ: ممنون مامان. وقتی من بزرگ شدم بعد من غذا درست می کنم و شما میای میخوری
مامان: چرا داری گریه می کنی؟
پانته آ: گریه نمیکنم که . فقط اشک دارم
.
Subscribe to:
Posts (Atom)