داری تو ظرفشویی دستاتو میشوری و خودتو خیس کردی و حاضر هم نیستی بیایی پایین. منم برای خودم یه چایی ریختم و میخوام بخورم
مامان : بیا پایین دیگه بسه
پانته آ: نه دست بشورم
مامان : بسه حالا بیا
پانته آ: نه. دست بشورم بعد بیام
مامان : خیلی خیس شدی بیا پایین
پانته آ: نه... نه . شما برو چایی بخور !!!
گوشواره هامو بزور از گوشم در آوردی و بعد از اینکه نتونستی به گوش خودت بزنی پرتشون کردی یه طرف
مامان : گوشواره هام کو؟
پانته آ: دم شد (گم شد)
مامان : چیکارشون کردی ؟
پانته آ: نیست
مامان : حالا من چیکار کنم؟
پانته آ: بریم بخریم
مامان : من که پول ندارم
پانته آ: من دارم. جیبمه!!! (از یه صد تومنی که صبح ازم گرفتی و تو جیبت گذاشتی حرف میزنی)
تازه شام خوردیم و میخواییم ظرفها رو جمع کنیم
پانته آ: بابا بریم بازی
بابا: میخوام به مامان کمک کنم بعد بریم
پانته آ : نه بریم بازی
بابا : پس کی اینا رو جمع کنه؟
پانته آ : مامان جمع. بابا بازی
.
Thursday, September 30, 2010
Wednesday, September 8, 2010
Monday, September 6, 2010
دو ساله شدی کوچولوی من
دو ساله شدی کوچولوی من
دیگه داری برای خودت خانومی میشی
تو همه چیز اظهار نظر می کنی و همه کارهات رو دوست داری خودت انجام بدی
آخر هفته شمال بودیم و همونجا هم سرما خوردی و روز تولدت مریض بودی ولی حالا بهتری و اگه شد بعد از ماه رمضان برات تولد می گیریم
ولی کادو برات گرفتیم که یه صندلی ماشین قرمز خوشگله و فعلا باهاش کنار اومدی و توش میشینی البته هر وقت میزاریمت توش اولش مقاومت می کنی ولی بعدش آروم میشی
تولدت مبارک عزیزم و امیدوارم همیشه سلامت و شاد باشی و ما هم بتونیم برات والدین خوبی باشیم
.
دیگه داری برای خودت خانومی میشی
تو همه چیز اظهار نظر می کنی و همه کارهات رو دوست داری خودت انجام بدی
آخر هفته شمال بودیم و همونجا هم سرما خوردی و روز تولدت مریض بودی ولی حالا بهتری و اگه شد بعد از ماه رمضان برات تولد می گیریم
ولی کادو برات گرفتیم که یه صندلی ماشین قرمز خوشگله و فعلا باهاش کنار اومدی و توش میشینی البته هر وقت میزاریمت توش اولش مقاومت می کنی ولی بعدش آروم میشی
تولدت مبارک عزیزم و امیدوارم همیشه سلامت و شاد باشی و ما هم بتونیم برات والدین خوبی باشیم
.
Subscribe to:
Posts (Atom)