بعضي وقتا دراز ميكشم و باهات خلوت ميكنم. به حركتهات دقت مي كنم و باهات حرف ميزنم. راستش دلم نمي خواد اين روزهاي قشنگ به اين زودي تموم بشه، ولي خوب هر چيزي يه زماني داره و مهلتش به پايان ميرسه ولي مطمئنم بعدا هم ميتونيم روزهاي خوبي با هم داشته باشيم .
دكتر نامه پذيرش بيمارستان را بهم داد. هنوز حدود سه هفته تا تولدت مونده ولي گفت كه ممكنه هر لحظه دردهام شروع بشه كه در اين صورت بايد برم بيمارستان و تحت نظر باشم. اميدوارم كه اين چند هفته هم بدون مشكل پيش بره و تو به موقع بدنيا بيايي و خانه كوچك ما را غرق شادي و روشنايي كني.
No comments:
Post a Comment