Friday, January 25, 2008

انتظار



سلام عزيزم
ميدوني ما الان چه روزهاي خوبي را با هم ميگذرونيم؟ پيش مني و هر جا ميرم باهام ميايي. با هم مي خوابيم و بيدار ميشيم و غذا مي خوريم. دلم نمي خواد اين چند ماه را با انتظار اينكه پس كي بدنيا ميايي و چه شكلي هستي و كي راه ميري و كي حرف ميزني خراب كنم. درسته هر مادري دوست داره كه زودتر بچه اش بدنيا بياد و بتونه اونو تو بغلش بگيره ولي من دوست دارم از همين دوران هم لذت ببرم. شايد هم چون الان خيلي كوچولويي و اذيتم نمي كني اينو ميگم. نميدونم .شايد بزرگتر كه بشي و من سنگين بشم از اين حالتم خسته بشم ولي فعلا كه همه چيز خوب پيش ميره. وسط هفته نوبت دكتر دارم تا ببينه چقدر بزرگ شدي. منم منتظرم كه بريم آخه دكتر گفت ايندفعه كه نوبتت هست ميتوني صداي قلبشو بشنوي. پس فعلا خداحافظ تا روزي كه صداتو بشنوم

No comments: