Saturday, March 7, 2009

وقتي

وقتي كه خوابت مياد و با دستهاي كوچولوت چشمات را ميمالي
وقتي بغلت ميكنم دستات رو دور گردنم حلقه ميكني
وقتي ازت كمي دور ميشم سرت را با من ميچرخوني
وقتي شير ميخوري و سير ميشي و بهم لبخند ميزني
وقتي گريه ميكني و تا ميايي تو بغلم آروم ميشي
وقتي داروهاي بدمزه ات را با گريه ميخوري ولي بعدش بهم ميخندي
وقتي كه خسته ميشم خودت را برام لوس ميكني و سعي ميكني باهام حرف بزني و دلم را بدست بياري
وقتي برات موسيقي ميزارم با دقت گوش ميدي و به من نگاه ميكني
وقتي خيلي خسته ميشي سرت رو به شونه ام تكيه ميدي و چشمات را ميبندي
وقتي برات قصه ميگم ساكت ميشي و بهم گوش ميدي
وقتي ميخوام ازت عكس بگيرم بهم نگاه ميكني و ميخندي
وقتي سير شير ميخوري تو بغلم ميخوابي
وقتي كه مثلا ميخواهي منو ببوسي و با دهنت لپم را مي مكي
وقتي دلت ميخواد بغلت كنم دستات را بالا ميگيري و سعي ميكني باهام حرف بزني
وقتي كه دلت خوراكيهاي سر سفره را ميخواد و بهت نميديم اعتراض ميكني
وقتي زل ميزني به تلويزيون و با دقت تماشا ميكني
وقتي غريبه ها رو ميبيني و گوشه هاي لبت مياد پايين و ميخواهي گريه كني ولي وقتي بغلت ميكنم بهشون ميخندي
وقتي از خواب ميپري و گريه ميكني ولي با صداي لالايي من آروم ميشي و دوباره ميخوابي


وقتي...وقتي...
اينطور وقتا بيشتر از هميشه دوستت دارم عزيز كوچولوي من


.

No comments: