Saturday, January 31, 2009

وابستگي



داري بزرگ ميشي عزيزم

ديگه آدمها و جاهاي جديد را تشخيص ميدي. با بعضيا غريبي ميكني و با بعضي ها هم زود جور ميشي. خيلي بيشتر از پيش به من وابسته شدي. نميتونم تنهات بزارم پيش كسي و برم به كارهام برسم. هفته پيش كه مامان اينجا بود يك ساعت پيشش موندي تا من برم آرايشگاه ولي از وقتي بيدار شدي همش گريه كردي و وقتي من برگشتم فقط به من چسبيده بودي و تا يكي دو روز هم اصلا بغل مامان نمي رفتي از ترس اينكه من نباشم. راستش من هم خيلي بهت وابسته شدم و اگه بيرون هم برم زود دلم برات تنگ ميشه و دلم ميخواد زود برگردم پيشت.

خدا را شكر كه فعلا تصميم ندارم برم سر كار وگرنه به هر دوي ما خيلي سخت مي گذشت



No comments: